Books Download Free دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش

Itemize Containing Books دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش

Title:دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش
Author:سابیر هاکا
Book Format:Paperback
Book Edition:First Edition
Pages:Pages: 57 pages
Published:2014 by نشر نیماژ
Categories:Poetry
Books Download Free دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش
دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش Paperback | Pages: 57 pages
Rating: 3.53 | 34 Users | 10 Reviews

Chronicle Supposing Books دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش

(کاش کسی می فهمید حتی اگر یک نفر)

تنها دو چیز است

که انسان را به زندگی وا می دارد

رویا و ترس

ترس داربست بند هایی که بالا می روند اسکلت های تن ات را

و رویای بودن ات

ای که بودن ات خستگی را از چهره کارگرها پاک می کند

دردی بزرگ در گلو دارم

به سنگینی غلطکی که می کوبد آسفالت را

غلط می خورد مثل غلطیدن ات در خواب

آرام بخواب

کارگرها مشغول کارند بر اسکلت های تن ات.....(من کارگرها هستم)

دردی که نمی گویم

که نیاورد طوفان شبنمی بر گونه های گل ات

که قاصدک روی کدام پلک ات بخواب می رود هر شب

که آفتاب از کدام شانه ات بالا می آید هر روز

که مهتاب بی تاب تاب می خورد از موهایت هر شب و روز

و بی تابم می کند تابناکی دندان ات وقتی که می خندی

وهمین برای نابودی یک مرد کافی است

خنده ات می تواند ایمان از دست رفته را باز گرداند به قلب

قبل از مردن

دوری

مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش

خوشبخت کارگری است که از تو پایین می افتد(و می میرد) بی رد خراش

من بهای زندگی را پرداخته ام

بارها از چشم ات افتادم

و بهای عشق دوست داشتن است

دوستت می دارم

ای که بودن ات

مرگ را به تاخیر می اندازد

Be Specific About Books In Pursuance Of دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش

Edition Language: Persian


Rating Containing Books دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش
Ratings: 3.53 From 34 Users | 10 Reviews

Criticism Containing Books دوری مثل آخرین طبقه یک آسمان خراش
سابیر هاکا متولد 1 خرداد 1365 است. اصالتی کرمانشاهی دارد و ساکن تهران. شاعر شعرهایی ساده و بی پیرایه مثل خودش. اما عمیق!شعر او از شعرهای ترجمه پذیر روزگار ماست که حتی بعد از برگرداندن به زبان های مختلف نیز شعریت خود را از دست نمیدهد.شمار زیادی از اشعارش به زندگی کارگران میپردازد و عده ای نیز به همین دلیل او را شاعر کارگران نامیده اند.

برای اینکه بتوانم خلق کنمخود را ویران کردم(فرناندو پسوا)____________________________________________________________بارها پیش آمده استکه آجری از دست یک بناکیسه ای سیمان از شانه ی یک کارگریا ورقه ای آهنی از قلاب یک جرثقیل لیز بخوردو پایین بیفتدبعضی از دردها تا ابد وجود انسان را آزار می دهدپس به من حق بده آنقدر ترس در وجودم نهفته باشدکه هروقت آغوشت می گیرماز صدای تکان خوردن گوشواره هایت بترسم____________________________________________________________یک درختمی تواند بستنی باشد با طعم طالبیماهیک

خوشحالم از اینکه سابیر هاکا را شناختم. خوشحالم از اینکه کتاب او بهنظرم نه بد که در بدترین حالت متوسط آمد.و ناراحت از سانسور شدن کتاب. مگر کسی میتواند از این آخری خوشحال هم باشداما حقاً پنجاه و اندی صفحه خیلی کم است برای قضاوت کردن او و مهر زدن از هر نوعی بر هر کار او.دوست دارم کتاب اول او را هم بخوانم. تا زمانی که فرصتش دست دهد منتظر خواهم بود.

از حقوق کارگرا و بیشرفی صابکارا مینویسماز این که خداما رو فراموش کردهمیگن کمونیستی!اعتراف میکنمزندگی وبال گردنم شدهیه بار راه راستو نشونم نداده قربانواسه همین آدم چپی شدم!

(کاش کسی می فهمید حتی اگر یک نفر)تنها دو چیز استکه انسان را به زندگی وا می داردرویا و ترسترس داربست بند هایی که بالا می روند اسکلت های تن ات راو رویای بودن اتای که بودن ات خستگی را از چهره کارگرها پاک می کنددردی بزرگ در گلو دارمبه سنگینی غلطکی که می کوبد آسفالت راغلط می خورد مثل غلطیدن ات در خوابآرام بخوابکارگرها مشغول کارند بر اسکلت های تن ات.....(من کارگرها هستم)دردی که نمی گویمکه نیاورد طوفان شبنمی بر گونه های گل اتکه قاصدک روی کدام پلک ات بخواب می رود هر شبکه آفتاب از کدام شانه ات بالا می

مجموعه شعر جذاب از سابیر هاکا البته من کمی کتاب قبلی (می ترسم بعد ...) بیشتر دوست داشتم

خط به خط این کتاب درد است...

0 Comments:

Note: Only a member of this blog may post a comment.